وبلاگ زیتون

از زیتون بشنوید...

وبلاگ زیتون

از زیتون بشنوید...

یاس کبود

از فاطمه اکتفا به نامش نکنید                                   نشناخته توصیف مقامش نکنید
هر کس در او محبت زهرا نیست                              علامه اگر هست سلامش نکنید

این کوچه را خوب می‌شناسم. گام به گامش و قدم به قدمش را به یاد دارم. این دیوارهای ترک خورده، این خشت‌های بی رمق را بارها و بارها دیده‌ام. خوب گوش کن!. این ندای دل‌انگیز گامهای محمد (صلی الله علیه و آله) نیست که در گوش کهنه‌ی قصه‌های این کوچه مدام می‌پیچد؟!

او را ثانیه‌ها می‌ستایند و ذره ذره خاک پهنه هستی به تکرار خاطره قدمهایش تشنه است.

آری ای کوچه! تو هم به یاد داری … نه تو مثل ذهن تاریخ فراموشکار نیستی؟!! من می‌دانم. اما چرا ساکتی؟ چرا حرف نمی‌زنی؟ چرا از آن پدر مهربان که هر روز برای دیدن تنها ثمره عمرش، تنها یادگارش و تنها دخترش تو را می‌پیمود چیزی به زبان نمی‌آوری؟

مگر صدای او را نمی‌شنیدی که می‌گفت: فاطمه پاره تن من است. می‌دانم تو هم روزی را به شب نرساندی مگر این که او را می‌دیدی که نگران و مضطرب حال پاره تنش را از تو جویا می‌شد؟

چرا از من روی می‌گردانی؟ راستی چرا لبهایت را به افسوس می‌گزی؟ تو هم درست مثل من، زیر لب با خود می‌گویی که مگر او را مدام به این مردم سفارش نکرده بود؟ مگر نگفته بود که هر کس او را بیازارد مرا آزرده و هر کس رسول خدای را بیازارد، خدای را آزرده است.

اینان چه زود آیات کتاب خدا را فراموش کردند که «آنان که خدا و رسول را به عصیان و مخالفت، آزار و اذیت می‌کنند خدا آنها را در دنیا  و آخرت لعن کرده و بر آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.»

باز که سکوت کرده‌ای؟ نکند که تو هم نمی‌خواهی حرفی بزنی؟ کمی دست نگهدار. صبر کن. وای خدای من بایست. این درِ خانه دختر رسول خدا نیست؟ اما چرا؟ چرا نیمه سوز است اینجا چه خبر بوده؟!

اینان چه زود آیات کتاب خدا را فراموش کردند که «آنان که خدا و رسول را به عصیان و مخالفت، آزار و اذیت می‌کنند خدا آنها را در دنیا  و آخرت لعن کرده و بر آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.»

این در نیمه سوخته، این دیوارهای سیاه، این خانه اندوه گرفته، راوی کدام حکایت‌اند؟
راست بگو این مردم، شومی کدام نفرین را به جان و مال خود خریده‌اند؟

ای کوچه! حرف بزن. چرا حرف نمی‌زنی؟ این صدای غمبار و این ناله‌های جانسوز از خانه علی (علیه‌السلام) بلند است؟! باورم نیست مگر چه شده است؟ از آن روز برایم بگو! می‌دانم که برای تو هم سخت است اما از آن روز برایم بگو؛ راست می‌گویند که یاس را قربانی شومی و بی شرمی دنیا پرستیشان کردند؟!

نظرات 1 + ارسال نظر
فالگیر پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:59 ب.ظ http://www.falgir64.blogfa.com

سلام
مطلبت جالب بود ولی حیف که دیر خوندمش ( امروز)
دو روز از روزش گذشت اما جالب بود! ( شما اسم منبع هاتون رو به ناعمد فراموش میکنین یا خودتون اون منبع هستین؟!؟)
یه نوشته دارم بدم نمیاد بیای بخونی!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد