وبلاگ زیتون

از زیتون بشنوید...

وبلاگ زیتون

از زیتون بشنوید...

چی بگم...


چی بگم...

خیلی حرف دارم ولی نمیدونم از کجا بگم

چی بگم .... بگم از دختر بدکار کنار خیابون...که همیشه باعث حیرت ماست...طفلک منتظر قیمت خوبه

چی بگم ؟ از پسرای بیکار بخونم...

بگو چی بگم! سوژه ترافیک خوبه؟ سطح شهر و ماشین های تک سر نشین

یا بگم از بچه های فقیر 4و 5 ساله....خوبه شکره خدا...ولی اشکشو میبینم این روزا از خدا مرگشو می خواد


پ.ن :تکراری ترین تصویر خیابان های تهران...

چیز نوشت: 7 مهر شده هنوز نرفتم دانشگاه... مملکته داریم؟

نقاشی!


یک دریا آبیه... کوه بلنده

یک لبخند... چه خوبه خنده...   درخت , بلند

یه آسمون آبی

دل های قشنگ

نذار جا بمونه شادی

شبو با ستاره میکشی ماه تنها نمونه

اما اینجا تنهایی شرط این افکارمونه

پرنده ها آزاد قفسی در کار نیست

میخوایم آزاد باشیم میده سرکار ایست

تو نمیبینی کسی که تاریکه قلبش

یا تیغ میکشه جاری میشه خون ز دستش

خیلی حال میده نه... وقتی همه دور همن

وقتی با دیوارا حرف زدی میفهمی همه بدن

وقتی اعتمادو تو وجودت کشتن بدون

تنهایی... 

به دیوار یه مشتم بکوب

اگه سیاهه افکار اگه زیاده حرفام

اگه دل پره مینویسه تا قیام فردا

اگه بغض گلوم باعث ناراحتیت شد 

بی خیال من نقاشیتو برو رنگیش کن!

فستوال مجلات همشهری آزمایشی نبود...!!! ( تصویر )


با تشکر از تمام مسئولین اجرایی مسابقه که وبلاگ زیتون رو به عنوان وبلاگ برگزیده گروه مجلات همشهری انتخاب کردند.

پ.ن : یه مدتی نبودم. ولی دوباره اومدم!

سمفونی مرگ

بدون ترس ادامه بده به مسیرت

بذار دنیا بشه اسیر نگاهت نه اینکه واسه خوشیت وصیغه بگذاره...




ته نوشت: یک لیوان فراموشی لطفا (بدون تفاله)

چیز نوشت: امروز از اون چهار شنبه های کزایی بود

فارسی وان یا غربی وان؟ مساله این است!


تازگی همه ما شاهد سر زبان افتادن نام شبکه ماهواره ای به نام فارسی وان هستیم . شاید هم شما یکی از بیننده های پر و پا قرص این شبکه باشید.من هم خواستم  برای خالی نبودن عریضه چند خطی از این شبکه بنویسم.

اول برای کسانی که با این اسم اشنایی ندارند یک توضیح کوتاهی بدهم که بدونن ماجرا چی هست.

فارسی وان نام شبکه ای ماهواره ایست که محتویات برنامه آن عمدتا سریال های دوبله شده و گاها موزیک می باشد.

حالا چیزی که فکر من رو مشغول کرده انتخاب نام این شبکه هست که برنامه های آن چه ارتباطی با فارسی زبان ها دارد؟ در نگاه اول شاید همه ما فکر کنیم که این یک شبکه ی سرگرم کننده با ماجاراهای دارام روزانه هست. ولی این سرگرمی ها تا چه حد به فرهنگ ما فارسی زبانان نزدیک است؟ با کمی تامل در ماجرای سریال های این شبکه به راحتی میتوانیم تناقض فرهنگی خود را با آنها پیدا کنیم. از قبیل به تصویر کشیدن روابط پنهانی زنان و مردان متاهل با مردان و زنان دیگر و فرهنگ و آداب و رسوم پوشش آنها و ...

ولی در پشت پرده این شبکه چیزی جز نشانه رفتن فرهنگ ما و وارد کردن فرهنگ غربی نیست!


نکته جالب اینجاست که چرا با وجود این همه تناقض این شبکه اینقدر توانسته در بین خانواده های ایرانی جای خود را باز کند.سوال بسیار خوبیست که مسئولین باید به فکر بیافتند که فرهنگ بیش از سی ساله ما این قدر در برابر یک شبکه تلویزیونی ضعیف بود.

به نظر من تنها کم کاری رسانه ملیست که این چند ماه اخیر واقعا حرفی برای گفتن ندارد.

دلیل دومی هم میتواند باشد , اینکه اصلا مردم ما تناقض بین این شبکه با فرهنگ خود نمیبینند و ماجرای سریال های آن را جدا از 

زندگی خود نمی دانند.


در هر صورت این میتواند یک زنگ خطر جدی برای مسئولین کشور باشد.


پینوشت: بعد از گذشت یک سال از راه اندازی فارسی وان تعداد دیش های ماهواره ای همسایه هامون دو برابر شده!!!!!

یاس کبود

از فاطمه اکتفا به نامش نکنید                                   نشناخته توصیف مقامش نکنید
هر کس در او محبت زهرا نیست                              علامه اگر هست سلامش نکنید

این کوچه را خوب می‌شناسم. گام به گامش و قدم به قدمش را به یاد دارم. این دیوارهای ترک خورده، این خشت‌های بی رمق را بارها و بارها دیده‌ام. خوب گوش کن!. این ندای دل‌انگیز گامهای محمد (صلی الله علیه و آله) نیست که در گوش کهنه‌ی قصه‌های این کوچه مدام می‌پیچد؟!

او را ثانیه‌ها می‌ستایند و ذره ذره خاک پهنه هستی به تکرار خاطره قدمهایش تشنه است.

آری ای کوچه! تو هم به یاد داری … نه تو مثل ذهن تاریخ فراموشکار نیستی؟!! من می‌دانم. اما چرا ساکتی؟ چرا حرف نمی‌زنی؟ چرا از آن پدر مهربان که هر روز برای دیدن تنها ثمره عمرش، تنها یادگارش و تنها دخترش تو را می‌پیمود چیزی به زبان نمی‌آوری؟

مگر صدای او را نمی‌شنیدی که می‌گفت: فاطمه پاره تن من است. می‌دانم تو هم روزی را به شب نرساندی مگر این که او را می‌دیدی که نگران و مضطرب حال پاره تنش را از تو جویا می‌شد؟

چرا از من روی می‌گردانی؟ راستی چرا لبهایت را به افسوس می‌گزی؟ تو هم درست مثل من، زیر لب با خود می‌گویی که مگر او را مدام به این مردم سفارش نکرده بود؟ مگر نگفته بود که هر کس او را بیازارد مرا آزرده و هر کس رسول خدای را بیازارد، خدای را آزرده است.

اینان چه زود آیات کتاب خدا را فراموش کردند که «آنان که خدا و رسول را به عصیان و مخالفت، آزار و اذیت می‌کنند خدا آنها را در دنیا  و آخرت لعن کرده و بر آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.»

باز که سکوت کرده‌ای؟ نکند که تو هم نمی‌خواهی حرفی بزنی؟ کمی دست نگهدار. صبر کن. وای خدای من بایست. این درِ خانه دختر رسول خدا نیست؟ اما چرا؟ چرا نیمه سوز است اینجا چه خبر بوده؟!

اینان چه زود آیات کتاب خدا را فراموش کردند که «آنان که خدا و رسول را به عصیان و مخالفت، آزار و اذیت می‌کنند خدا آنها را در دنیا  و آخرت لعن کرده و بر آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.»

این در نیمه سوخته، این دیوارهای سیاه، این خانه اندوه گرفته، راوی کدام حکایت‌اند؟
راست بگو این مردم، شومی کدام نفرین را به جان و مال خود خریده‌اند؟

ای کوچه! حرف بزن. چرا حرف نمی‌زنی؟ این صدای غمبار و این ناله‌های جانسوز از خانه علی (علیه‌السلام) بلند است؟! باورم نیست مگر چه شده است؟ از آن روز برایم بگو! می‌دانم که برای تو هم سخت است اما از آن روز برایم بگو؛ راست می‌گویند که یاس را قربانی شومی و بی شرمی دنیا پرستیشان کردند؟!

دلم گرفته نوشته هامو بپا

مغز خام انسان به عکس راه اصلاح 
قتل عام احساس مرگ خاطره ها
صحنه های اعدام سر به پایه ی دار 
می کوبه زن بیوه جالبه ها؟
شوهر مردش شاهد ضجه هاشه انگار
زجر کامله داد می زنه نمی فهمم چی میگه چون 
بلد نیستم زبونشو ولی حس می کنم درونشو
میگه خدا چرا این مصیبت باید سهم ما بشه ما
که همیشه شکر گذارت بودیم بدون شک به حق 
اشکاشو پاک کرد و پشت به آسمون بدون ضجه رفت
علم پیشرفت میکنه شمار سلاح و تابوت 
بالا میره و حالا دیگه ما به جای دارو
واسه ترمیم به همدیگه مرگ می کنیم تعارف 
منم قاتلم اگه دستم برسه به مخترع باروت
آمار خرابی همه جا هست و کوچه ها رنگ خون میشه
رئیس کنار شومینس و به پرنده هاش دون میده
با یه موزیک لایت هه رئیس قهوه میل داری؟ 
با شیر و شکر بی شیر و شکر وقت قتل انگاری
دستور بده خون بریز جون بگیر 
رئیس خسته این وقتشه که به رخت خوابتون برین
راحت بخواب چون اونجا بوی گوشت سوخته نیست 
صدای انفجار و تانک توی کوچه نیست
و خیس نمیشه چشمات از مرگ طفل شیر خوره
امنیت داری و باکیت نیست قهوه بخور و خون بریز

پینوشت: این شعر ماله یکی از خواننده های زیرزمینیه که من اینجا نوشتم.به نظرم از نظر محتوایی خوب بود. نظر هم فراموش نوشود!

فیلم قبل از غروب آفتاب

فیلم "پیش ازغروب" را هم بالاخره دیدم. فیلمی است که روحیات مگوی زنان را به سادگی بیان می کند و به همین سبب می تواند مورد توجه بسیاری از آنها قرار گیرد ...!! یک فیلم بسیار ساده ........که هر چند یک شاهکار یا یک فیلم تأثیرگذار یا یک فیلم فوق العاده نیست ، ولی بسیار زیباست ........ یک چیزهایی مثل هامون مهرجویی خودمون مملو از صدها حرف و حدیث و صحبت و البته خیلی ساده تر ... تاریخ ، جغرافیا ، مناظر زیبای طبیعی ، روان شناسی ، طالع بینی ، نویسندگی ، عشق ، فحشاء ، خیانت ، تعهد ، خانواده ، عرفان شرقی و بودیسم ، جنگ جهانی و داستان و افسانه و معماری و ژورنالیست و عکس و موسیقی و شعر و ادبیات و کتاب و مبارزات و شجاعت و حماقت و تروریسم جهانی و مهمانی و آداب معاشرت و رقص و تفاوت های فرهنگی و تعصبات زبانی و اختلافات قومی و ده ها چیز دیگر ... جملات آن قدر ساده و کوتاه بیان می شود که شما می توانید به راحتی از تمامی آنها بگذرید ، بدون آن که اتفاق مهمی رخ داده باشد ولی وقتی به آخر فیلم می رسید تازه متوجه می شوید ، چقدر زود تموم شده است!

آرامش در حضور هم ... سرخوشی از با هم بودن ... گریز از بی هم بودن ... سخن به هراس از سکوت ... جستجوی بهانه ای برای بودن ... زندگی در لحظه زیبای الان ... زیبایی هم گامی در خیابان و کوچه پس کوچه های شهر ... سحر رقص و افسون نگاه ... عشق و مهر و دوست داشتن ... شکوه در هم فرورفتن و از هم برون آمدن ... یکی بودن و یکی شدن!

زیباست! ... ارزش حداقل یک بار دیدن را دارد! ... فیلمی است با شعار "باز هم زندگی"! ... با پرسش "تعهد به زندگی با خانواده یا زندگی با عشق؟؟"

حالم: بعد دیدن فیلم شدم یک علامت سوال گنده!

قرار وبلاگی نمایشگاه کتاب

نقل قول از وبلاگ نگار نیک نفس: بچه ها همونطور که میدونید و اطلاع داده بودم یه قرار برای نمایشگاه کتاب هماهنگ

 کردیم تا با هم به بازدید نمایشگاه کتاب بریم ، بالاخره روزش هم مشخص شد و

 امیدواریم که همه شما دوستان رو ببینیم :

زمان : پنج شنبه  16 اردیبهشت ماه 1389

مکان : خیابان شهید بهشتی . روبروی مصلی تهران . ساختمان گلدیس .

ساعت : 10 صبح

نکته : آوردن هر چند نفر همراه بلا مانع است !

پینوشت: منتظریما!!! به موقع بیاین.
پینوشت2: اگر با روز اختتامیه فستیوال همشهری هم یکی شد باز هم بیاین بعدش میریم اونجا.

افشین قطبی پای میز محاکمه!

 

  

امروز رفتم ه.ج گرفتم (مثل همیشه از کیوسک).عکس قطبی روی جلد دیدم ,گفتم باز چه دسته گلی به آب داد!؟ 

آقای قطبی توی 5 مورد تبرئه شده بود و 5 مورد هم قضاوت به مردم واگذار شده. 

حالا زیتون رو هم باید به هیئت داوران اضافه کنید البته در 5 مورد. 

در هر مورد رنگ قرمز : رای منفی رنگ سبز: رای مثبت و رای ممتنع هم ندارم!!! 

1- ضعف فنی:  زیتون 

2-بد قولی: زیتون 

3- بازگشت دوم به ایران: زیتون 

4-انتقاد از همکاران قطبی: زیتون 

5-مبلغ قراردادهای قطبی: زیتون 

 

خب آقای قطبی شوربختانه از این 5 مورد پای میز محاکمه زیتون 4 مورد رای منفی گرفت و 1 رای مثبت!ولی در پایان باید بگویم قطبی قربانی بود! 

 

پینوشت: هرگونه از برداشت از ارای این پست آزاد می باشد و پیگرد قانونی ندارد!!!

کاریکلماتور های گروه مجلات همشهری

کاریکلماتور های گروه مجلات همشهری


1-اگر منم مثل همشهری جوان , جوان می ماندم , به همه جا می رسیدم! (مجله جوان)

2-اگر 24 بار در ثانیه عوض شدن,هنر هفتم باشد,پس با هزار بار چه هنر هایی که رو نمی شود! (مجله 24)

3-اگر تماشایت نکنند,تماشایشان میکنی!( مجله تماشاگر)

4-دود آتش گرفتن خردنامه هایم چشم همه را کور کرد.(مجله خردنامه)

5-به خاطر سر نخ های که داشت, نمایشگاه نخ و قرقره را انداخت.(مجله سر نخ)


فعلا تا همینجا رو داشته باشید! باز هم هست که بگم براتون.

اختتامیه جشنواره وبلاگنویسی گروه مجلات همشههری

 اختتامیه جشنواره وبلاگنویسی گروه مجلات همشهری

 

 

مهلت شرکت در جشنواره تا ساعت ۲۴ روز جمعه ۱۳ فروردین بیشتر نیست! پس عجله کنید. 

پوستر سال نو گروه مجلات همشهری

سال نوتون مبارک باشه و از خدا می خوام سال خوبی پیش رو داشته باشید 

همونطور که قول داده بودم کار پوستر تموم شده میتونید در زیر ببینید و لذت ببرید. 

 

 

  

به علت حجم بالای پوستر با کیفیت عالی اون رو در ۳ کیفیت متفاوت برای نمایش قرار دادم تا دوستان مشکلی نداشته باشند. 

 

اول: ابعاد:۸۴۰*۱۱۲۰ حجم: ۸۹۰ کیلوبایت کلیک کنید
 
دوم: ابعاد: 600*800 حجم: 200 کیلوبایت  کلیک کنید

توفیق اجباری

توفیق اجباری از این بهتر نمی شد 

فستیوال همشهری به دور از تمام حاشیه ها و حرف و حدیث های شرکت کننده ها یک خوبی داشت برای من یا شاید خیلی دوستان دیگر که با باقی گروه مجلات همشهری آشنا شدیم.  

همه میبینیم که چه قدر از بچه ها به مجله همشهری جوان ابراز علاقه کرده بودند. البته از یک طرف هم نمیشه خوب بودن مجله همشهری جوان رو نادیده گرفت. 

ولی واقعا من به شخصه با تعدادی از گروه مجلات همشهری آشنایی نداشتم. مثل مجله آیه یا داستان و ... شاید خیلی از شرکت کننده ها هم همین طور بوده باشند. که این توفیق اجباری پرده ها را از هم درید و این حجاب ظلمانی کنار رفت!  

 یک خبر خوب هم اینکه سومین پوستر رسمی جشنواره دیگه کار طراحیش داره تموم میشه به زودی رو نمایی خواهد شد!!!